معشوقه ی ِ مـَــن!

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

معشوقه ی ِ مـَــن!

 

پیش تر گفته بودم که عشق آدمی را نجیب می کند و وحشی هم !

یکباره می بینی به خود تاخته ای و سر به ویرانی خود گذاشته ای ،

و تیشه به دست، پیکر از خارای ِ شاد و شنگولت می تراشی .

چنین عنادی دارد عشق ؛

حواست را که جمع نکنی، بیشتر از یک مشت سنگ ریزه از تو باقی نمی ماند .

وقتی معشوقت سادگی را دوست دارد، کار توی ِ شیطنت هایت ، باز زار است،

می دانی ، می نشینی خودت را نفرین می کنی و عشق را نفرین می کنی و زخم می زنی !

از خود عبور میکنی ، زار می شوی ، بیچاره می شوی ،

و به این از خود گذشتن ، چنان خو می گیری که :

" معشوق می ماند پشت ِ عشق بازی های ِ تو با زخم هات "

می گذاری عشق ساده ات کند و عشق بـِــرَهانَدَت .

اگر آشنایی بعد از سال ها تو را ببیند ،

چنان در نظرش غریب می شوی که سلامت را هم به شک،پاسخ می گوید .

آرزوهات رنگ می بازد و هوس های ِ تازه در دلت جان می گیرد ،

معشوق را حتی جور ِ دیگر می بینی !

گاه سرکشی می کنی و گاه مدعی می شوی ؛

 "از طوفان که درآمدی ، دیگر همان کسی نیستی که بدان پا نهاده بودی"

به راستی که چنین است ،

و چنین عنادی دارد عشق ، اگر بخواهد ...

 

پیشنهـــآد نوشت +

هیچ دیگری را نیافتم که در وی اینچنین اثر کند،و آدمی باید در انتخاب ِ معشوقش دقّت کند 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رآز نوشت ,,,, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |